Saturday, May 20, 2006

صداي پاي باران است

صداي پاي باران است

صداي پاي باران است
صداي نرم اندوهي كه ميبارد
صداي دوردست آرزويي گم شده در باد
صداي پاي فروردين
وپچ پچهاي عشق آلود آب و خاك
وبوي خاك باران خورده نمناك
صداي پاي باران است
من اينجايم ميان قطره هاي خيس و ميگويم
چه زيبابود باران هاي اسفندي درآن ايام
و نجواي نشاط دانه هاي خيس بر دشت و در و بر بام
وعطرپونه هاي تازه رسته درشروع فصل

صداي پاي باران است
كه ميگويد زمان بگدشت
و ره دوراست وبي برگشت
صداي پاي باران است

2 comments:

Anonymous said...

سلام بر خانم دکتر گرامی و عرض ارادت و احترام. بابت نظر لطفی که به دلنوشته های من داشتید سپاسگزارم. حقیقت اینست که من دو ماه دیگر از درسم مانده است و لاجرم تا دو ماه راحتم از بار مسوولیت لقبی که به بنده خواهند داد. از خواندن اشعارتان بسیار لذت بردم. موفق باشید و در پناه حق

Anonymous said...

سلام. گاه وبلاگها بهشتهای تودرتویی هستند که دری از یکرانی به بیکرانه تازه ای میگشایند.از وبلاگ خانم عباسی وبلاگ شما را دیدم و از 5 شعر آخر لذت بردم. گرچه ظاهرا در غربتید اما حضورتان از دوردستها حس میشود. درپناه حضرت دوست