دربرابر صدای تو دیواریست
مکعب سنگ ها
خاک و سیمان و شیشه و چوب
این سینه سرخ را میشناسی؟
بهار گذشته همسایه افرای من بود
امروز بالای درخت سرو نشسته است
تو به دیوار نگاه میکنی و عظمت سنگ ها
از شیشه و خاک مینویسی
از زیبایی مکعب ها و مخروط ها
من اما به صدای تو فکر میکنم
که درسنگ فر و میرود
بی آنکه پژواکش را کسی بشنود
درارتفاع دیوار گم میشود
چرا نمیتوانی مثل این سینه سرخ پرواز کنی؟
درشاخه های سرو همیشه جایی برای سرودن هست
و یا حتی درکوچه های خلوت بی عابر
بیا از این دیوار عبور کنیم
وصدایمان را به بلندترین شاخه ها بیاویزیم
تا دربهار همه پرنده ها دران لانه کنند
درارتفاع دیوار گم میشود
چرا نمیتوانی مثل این سینه سرخ پرواز کنی؟
درشاخه های سرو همیشه جایی برای سرودن هست
و یا حتی درکوچه های خلوت بی عابر
بیا از این دیوار عبور کنیم
وصدایمان را به بلندترین شاخه ها بیاویزیم
تا دربهار همه پرنده ها دران لانه کنند
0 comments:
Post a Comment